عشق+خیانت=نفرت
این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت توی این خونه هنوزم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم به هوای روز برگشتن تو .. سر هر راهی نشونه میکشه با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم توی این خونه به غیر از تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت
من از دلتنگی هایم برای کسی مینویسم که...
حتی یک بار... حتی یک بار... دلش برایم تنگ نشد!!! میخوام باهات چند کلمه حرف بزنم هم با تو هم با خدا اول باخدا حرف دارم خدا جون چرا انداختیش تو زندگیم که وقتی میره منم ذره ذره آب شم؟ چرا وقتی میدونستی از هم قراره جدا شیم من و اونو باهم اشنا کردی؟ شاید خدا بگه تقصیره خودت بود که اینجوری شد... آره تقصیره خودم بودم که با پای خودم از چشای نازش افتادم ... تقصیره خودم بود ... ولی خدا تو میتونی باز برش گردونی ... میتونی یه کاری کنی که همه چی مث قبل شه ... * خدایا جلو این همه آدم ازت میخوام برش گردونی * و اما * تو * تویی که مث همیشه چشاتو رو بدیام بستیو گذاشتی بازم تو زندگیت با یه نقش کمتر باشم... ازت ممنونم ... ممنونم که هنوزه هنوزم میزاری صداتو بشنوم ... با خنده هات دلم خوش شه ... با ناراحتیات ناراحت شم.. راستی من بدونه اجازه تورو از خدا خواستم امیدوارم جوابمو بده ...
روزے مے رسَـد کـِہ دَر خیال خُـود جای خالے ام را حِس کـُـنے دَر دِلَت با بغض بگـُویے : " ?اش اینجآ بود " اما مَـ??دیگـَـر بـہ ??ـوآبَت هَم نِمے آیَم!!