عشق+خیانت=نفرت
شده بعضی وقتا یهو بهم بریزی؟ شده بعضی وقتها یهو دیگه دوستش نداشته باشی؟ به خودت میگی اصلاواسه چی دوسش دارم؟مگه کیه؟ مگه واسم چیکارکرده؟مگه چی داره که ازهمه بهترباشه...؟ بعد بخودت میخندی ولعنت میفرستی که اصلا واسه چی اینقد خودتو اذیت کردی؟ یهو یه چیزی یادت میاد... یه چیز خیلی کوچیک... یه خاطره...یه حرف...یه لبخند...یه نگاه...وبعدهمین...همین کافیه تا به خودت بیای ومطمئن بشی که نمیتونی فراموشش کنی...حتی اگه بخاطرش بدترین بلاها سرت بیاد...
سلامتی یک نخ سیگار که حداقل میدونم قبل من با کسی لب نگرفته... سلامتی دودش با اینکه کم رنگه ولی یه رنگه سلامتی سیگارم که بهم یاد داد نتیجه سوختن و ساختن زیر پا له شدنه...
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند و من رگ غیرتم باد ! عجب نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . ! خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟! بــــــــــریـــــــــــدی و خـــــــــــلاص.. مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم.. می بینی ؟ تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است !! “تو” جا زدی “من” جا خوردم “اون” جا گرفت !
.
.
.
.
.
.
.